وقتی از موانع اجتماعی گفتگو صحبت می کنیم اولین سؤال این است که آیا اساساً ما در جامعه خود با مانعی برای گفتگو روبرو هستیم یا خیر؟ ممکن است به اینکه ما با یکدیگر حرف میزنیم استناد بشود. که ما با دوستان٬ اعضای خانواده٬ همکاران و یا افراد دیگر در شبکه های اجتماعی حرف میزنیم و گفتگو می کنیم پس چگونه ممکن ادعا شود که با مانعی بر سر گفتگو در جامعه خود روبرو هستیم؟ بعلاوه چگونه ممکن است ادعا شود که این موانع اجتماعی هستند. ما همه با هم حرف میزنیم و مانعی برای این گفتگو وجود ندارد و اگر هم کسانی با هم حرف نمیزنند یا با هم قهرند و سر گفتگو با هم نزاع می کنند؛ به این دلیل است که آنها آئین گفتگو را نمیدانند. به این ترتیب این یک مشکل فردی است و تنها به آن افراد برمیگردد و از مشکل اجتماعی خبری نیست. بنابراین چگونه ممکن است ادعا شود که ما با موانع و مشکلات اجتماعی برای گفتگو در جامعه خودمان روبرو هستیم؟
دو برنامه اول از ۸ برنامهای که قرار است در این مورد برگزار شود؛ به روشن کردن همین موضوع اختصاص داده شدهاست. که نخست مقصود از گفتگو چیست و دوم موانع اجتماعی بر سر گفتگو کدامند.
در این صورت مشخص خواهد شد که آیا ما از گفتگوها و مکالمات روزمره حرف میزنیم یا انواع و شقوق دیگری از گفتگو هم مورد نظر است. ممکن است که در این گفتگوها جنبه های ظریفتر و دقیقتری از مکالمات روزمره مطرح شود. مقصود از گفتگو این مکالمات٬ و نه گفتگوهای روزمره است. بعلاوه نشان خواهیم داد که منظور از موانع اجتماعی گفتگو دقیقاً چیست؟ توضیح خواهیم داد که منظور از این موانع٬ ویژگیهای خود شخص نیست؛ بلکه این موانع به زمینه ها و بسترها و ساختارهای اجتماعی و تاریخی برمیگردند. پس از این مرحله در شش برنامه بعدی من به شش مانع از موانع اجتماعی گفتگو در جامعه ایران اشاراتی خواهم داشت.
اولین مانع که از آن صحبت خواهیم کرد نبود جهان و زبان نسبتاً مشترک است. برای هر نوع گفتگویی ما نیاز داریم که در جهان مشترکی بسر ببریم. کافی است تصور کنیم که اگر شخصی از کرات دیگری به زمین آمده باشد و جهان متفاوتی از ما داشته باشد؛ طبعاً چون از جهان یکدیگر خبر نداریم زبان همدیگر را هم نمیفهمیم. بنابراین جهان و زبان مشترک یا دست کم نسبتاً مشترک به ما امکان می دهد که دریچه هایی بروی همدیگر باز کنیم و بتوانیم همدیگر را بفهمیم و با یکدیگر به معنای دقیق کلمه گفتگو کنیم. وقتی چنین جهان و چنین زبانی نباشد گفتگو هم سخت می شود. مقصود از زبان در اینجا زبانی نیست که اعضای یک قوم یا یک جامعه با آن صحبت می کنند. مثلا نمی توانیم بگوییم چون ما همه فارسی صحبت می کنیم؛ بنابراین زبان نسبتاً مشترکی داریم. ممکن هست ما به فارسی صحبت کنیم اما مشخص شود که نمی توانیم همدیگر را بفهمیم. نبود زبان مشترک ممکن است از نبود جهان مشترک ناشی شود. در مورد این موضوع هم صحبت میکنیم که چرا در جامعه ما جهان نسبتا مشترکی وجود ندارد. و این موضوع تبدیل به مانعی بر سر گفتگو شدهاست.
مانع دومی که در مورد آن صحبت خواهیم کرد؛ بی نیازی اجتماعی از گفتگو است. می دانیم که تمدن انسانی اساساً بر مبنا و حول محور نیازهای انسانی شکل گرفته است. یعنی نیازهای انسانی به تمدن شکل و بر رو روی کنونی را دادند و نهادها و تأسیسات و تدبیرهای کنونی این تمدن را سازمان دادند. وقتی به چیزی نیاز باشد؛ اسباب و لوازم برطرف کردن آن نیاز هم فراهم می شود. یکی از دلایلی که ما در جامعه خوب گفتگو نمی کنیم یا نمی توانیم خوب گفتگو کنیم احتمالاً این است که ما نیاز اجتماعی به گفتگو نداریم. و از این صحبت خواهیم کرد که چرا در سطوح مختلف جامعه نیاز جدی به گفتگو احساس نمی شود بلکه ما برای حل مشکلات از شیوههای دیگری استفاده می کنیم.
سومین مانع٬ کمبود زمینه های کالبدی برای گفتگو است. وقتی به چیزی نیاز وجود داشته باشد؛ زمینههای آن هم فراهم می شود. از جمله اسباب و لوازم مادی مورد نیاز آن هم فراهم خواهد شد. منشاء اسباب و لوازم مادی گفتگو هم آن نیازهاست. اگر ادعا می کنید که این نیازها در جامعه ما وجود ندارد بنابراین زمینه های مادی و کالبدی آن هم فراهم نمی شود. مثلاً کمبود رسانه های آزاد یا پاتوقهای عمومی برای گفتگو در جامعه ما کاملاً احساس می شود.
مانع چهارم از موانع اجتماعی گفتگو٬ گذارهای ناگزیری است که جامعه ما سالیان سال با آنها دست به گریبان است. این گذارها در کلی ترین شکل آن٬ گذار از جهان سنتی به جهان مدرن و گذار از سنت به مدرنیته است. این اصطلاح خیلی شنیده میشود. ولی ما می دانیم که این گذار با خودش پیامدهای بسیار پیچ در پیچ و تو در تو به همراه دارد و برای جوامع در حال گذار آشفتگی بوجود می آورد. این نوع آشفتگی اجتماعی و فرهنگی در این جوامع خود میتواند یکی از موانع انشقاق و تکه تکه شدن جامعه باشد و سبب شود که گفتگو سر نگیرد. بعلاوه دو اتفاق در جهان رسانه ای و جهان ارتباطات این وضعیت را تشدید کردهاست. انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات در دهه های اخیر و بویژه اواخر قرن گذشته میلادی برخلاف انتظار٬ ممکن است گفتگو را در جامعه ما با مشکلات بیشتری روبرو کرده باشد. که به این ادعا در زمان خودش رسیدگی خواهد شد.
اگر به یاد داشته باشید قرار است که در برنامه دوم از بی نیازی اجتماعی به گفتگو صحبت کنیم. در پنجمین مانع ما از بی نیازی معرفتی به گفتگو حرف خواهیم زد. بی نیازی معرفتی یعنی آن نوع از اندیشهها و آراء و عقایدی که خود را از گفتگو با دیگری بی نیاز احساس می کنند. بنابراین نیازی به شنیدن دیگری هم ندارند و اگر خودشان را هم به شنیدن بزنند قطعا گوش نمی کنند و این گوش نکردن و نشنیدن امکان گفتگو را از بین می برد . چون آن راهنمای اندیشه ای که در اختیار فرد است به او القا کرده که نیازی به گفتگو ندارد. متاسفانه این نوع از اندیشه ها در جامعه ما رواج تام و تمامی دارد.
ششمین و آخرین مانعی که از آن صحبت خواهیم کرد بیشتر به جنبه فرهنگی بر میگرد. همانند عامل قبلی یعنی مسأله اعتقادات٬ در اینجا ما با ضعف مهارتهای گفتگویی روبرو هستیم. اغلب ما از این ضعف رنج می بریم و فاقد آموزشهایی لازم برای گفتگو در سطوح مختلف هستیم. آموزشهایی که بتوانیم یک گفتگو را بصورت پر ثمری پیش ببریم. گفتگوهای ما به این دلیل اغلب ناتمام میماند و یا به جاهای بی ربط کشیده میشود. حتی ممکن است به دعوا و نزاع بیبشتری منجر شود و توافق و تفاهم را کمتر کند و یا حدود اختلافاتمان را روشن نکند. بنابراین یکی از موانع گفتگوی مثمر ثمر در جامعه ما فقدان این مهارتهای گفتگویی است.
همچنین مایلم ۳ ملاحظه کلی در مورد این برنامه ها را به اطلاع شما برسانم.
اولین مسئله این است که وقتی ما از مشکلات و موانع گفتگو در جامعه ایران صحبت می کنیم مقصود این نیست که جوامع دیگر از چنین مشکلاتی مبرا هستند یا اینکه جامعه ما با مشکلات بیشتر یا کمتری نسبت به جامعه های دیگر رو به روست. قصد ما مقایسه جامعهها با یکدیگر نیست. جامعه های دیگر اگر مشکلاتی دارند به خود آنها مربوط است. و حتماً ساکنان آن جوامع و سرزمین ها برای حل مشکلات خود فکرهایی خواهند اندیشید. و شاید هم چنین برنامه هایی بسازند. ولی ما فعلا در مورد مشکلات جامعه خود حرف میزنیم. بدون اینکه قصد مقایسه ای در کار باشد.
نکته دوم اینکه وقتی میگوئیم مثلا مردم ما فاقد مهارت های گفتگویی هستند در اینجا از یک نوع کلیت حرف میزنیم نه عمومیت٬ یعنی این حرف شامل هر ایرانی نمی شود. همه ایرانیان فاقد مهارت گفتگو نیستند. بلکه بخشی از آنها واجد این مهارتها هستند و می توانند گفتگو را به صورت نسبتاً پر ثمری پیش ببرند. بنابراین ما داریم از کلیت حرف میزنیم. یعنی اغلب یا اکثر مردم ما فاقد این مهارت ها برای گفتگو هستند. منظور این نیست که هر ایرانی فاقد این گفتگو است و این یک صفت ذاتی ما ایرانی هاست.
سومین و آخرین ملاحظه این هست که ۶ مانعی که در این جا بررسی میشود؛ به نظر من مهمترین این موانع هستند. ولی در طول گفتگوهایی که با مخاطبان این برنامه خواهیم داشت؛ ممکن است به این نتیجه برسیم که موانع اجتماعی دیگری هم در همین حد از اندازه و اهمیت وجود دارند. و باید آنها را به این فهرست اضافه کرد.
به هر حال این برنامه ای برای گفتگو و درباره گفتگو و گشوده به روی گفتگو است و آماده است که این فهرست را کم یا زیاد بکند. و آن را بهبود ببخشد و با غنای مشارکت شما به غنای بیشتری برساند.